برای بازماندگان کشتی سانچی

ساخت وبلاگ
با سلام به تمام دوستان و عزیزان و عزیزتران میدونم که اشعارم جای رشد دارن و  باید حالا حالا ها خاک وبلاگ بخورن خلاصه از همه ی کسایی که میان و گرد و خاک میکنن  واقعا ممنونم چند غزل به هم پیوسته تقدیمتون میکنم که حاصل سردرگمی من در  این دوره ی بی حاصلی زندگیه ......امیدوارم بپسندین         این بار اول است سلام این برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 119 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49

  تقدیم به حضرت حافظ که نگذاشت این غزل بدون پایان بماند   پرم  از  دغدغه  درد  روانیم . بیا تا ... غزلی تازه بگوییم و بخوانیم . بیا تا ...   دل سیری غم خود را به در بسته بگرییم و به اندازه ی عشاق بمانیم  . بیاتا ...   قد کوتاه من و تو سبب هجر نباشد قد بلندی بکنیم و برسانیم . بیا تا ...    همه شب مشق کنیم آینه ها برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 153 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49

به جانِ مادر ِ پرواز ، لانه را بَلدَم به يُمن بدرقه ات راه خانه را بلدم چه خوب دست كشيدي به كاكلت ، ايول ولي به موت  قسم راه شانه  را  بلدم بيا كه رخصتي از روي عشق مي گيرم و رَسمِ  كهنه  و  لاتِ  زمانه  را  بلدم بيا به گودِ غزل ، يا علي ، بزن زنگُ و كه ضربِ زندگيِ  زورخانه  را  بلدم براي صيد دلم خوب دانه مي پا برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49

این شعر قدیمیه اول دبیرستان گفتمش اتّفاقاً ماه رمضون بود و نزدیک سحر ... چه حس خوبی بود ... تقدیم به تمام روزه داران  و  روزه نداران     مردم از این همه بی بال و پری تا کی اندوه  و غم و  دربدری   فکر فردا  و  سپیدی زیباست کی شود این شب سنگین سپری   هیچ کَس  درد  ندارد  اینجا نیست در خانه ی ما چشم تَری   امشب ای برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49

    خنده و گریه مرا یادِ تو می اندازد یادِ شهرِ اَزل آبادِ تو  می آندازد   من مَلَک بودم و حالا ..... چه بگویم که دلم هی مرا  یادِ  پریزادِ  تو  می اندازد   موی محبوبِ من از بوی تو عطراگین است برگِ گل  را  نفسِ  بادِ  تو  می اندازد   قصٌه ئ عشق ، همان عشوهء شیرینِ تو بود   کوه را نعره ء فرهادِ تو .... می انداز برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49

نه دردی پیش روی تو نه حرفی در خفا ماندهنمیدانم تو میدانی و این سودای واماندهشبی شاید گذر کردی تو از این پیچ و این خَم هاکه روی ساحلِ فکرم  هنوز آن ردٌ پا ماندهکمی از چشمهایت قرض کردم تا نمیرم از ...گرانی های این آخر زمانِ بی خدا ماندهمرا از عرش بردی تا به روی فرش رقصاندیبگو تا چند باید نام من باشد جدا مانده ؟فراموش برای بازماندگان کشتی سانچی...
ما را در سایت برای بازماندگان کشتی سانچی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mezrabghazal بازدید : 115 تاريخ : دوشنبه 21 آبان 1397 ساعت: 18:49